سخن نور
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن نور
شعر من در تب و تاب است، هنوز
شاعری” شیوه رندانه ی من
عاشق هر چه خدایی هستم
طالب فهم حقیقت هستم
از صدای سخن نور پریدم از خواب
خواب من سنگین بود
پر از آلودگی دنیایی
پر از احساس تهی
ناگهان از سخن عشق خدایی گشتم
پی آواز حقیقت گشتم
در ره و رسم طریقت گشتم
من و سر در گمی از فهم عمیق
من و پرسش های طویل
آن هم نکته در آن بحر عظیم
یادم آمد به تمسک جستن
به تقرب جستن
به طنابی محکم
باید اینک بپرم
سوی عترت بروم
این سراج پر نور
از خداوند غفور
که همه از یک نوز
در تجلی ظهور
بهر آگاهی این خلق طهور
قلم از دست رفت شعرم از کف دادم
من کجا و سخن از عترت و قرآن به کجا
شاید اینک بروم
نه! باید بپرم
ره پروانه پریدن دارد
سخن عشق شنیدن دارد
گوش جان باید داد
به روایات مطابق بر نور
به احادیث و سخن های خوب
سر سپرده به ظهور آیات
دل سپردم به همه، روایات
با وضو باید بود
با حضور دل، هم
و ندا سر ندهم
همچو پروانه بسوزم بی دم
من اگر طالب فهم نورم
من اگر طالب فهم نورم
فاطمه قیومی
1395