محبت الهی
به نام یکتا معبود هستی بخش
محبت الهی
مقدمه
محبوبی را سپاس که طایر قیاس بر مطلع جمالش نپّرد وسیّاح خرد به کنه کمالش پی نبرد حبیبی که به اقتضای«کنت کنزاً مخقیا فاحببت ان اعرف » تلاطم معرفتش امواج آفرینش را به جنبش درآورده است. رهروان کوی لقاء را برموز« الذین جاهدوا فینا » کوشش آموز, وگمگشتگان راه فنا رابه دلیل « لنهدینهم سبلنا » شعله افروز, نه دلبران جاذب را بی اشارت او یارای جلوه گریست ونه بی دلان مجذوب را بدون بشارتش پروای پرده دری.
حدیث دلنواز حب الهی, حدیثی شور انگیز از اکسیری حیات آفرین وروح بخش است که سابقه ای ازلی ولاحقه ای ابدی است. در جهان پر شر وشور مادی سرودن نغمه محبت وتوحید وپدید آوردن صحیفه ای که آدمیان را به لذت وبهجت مهرورزی با پروردگار عالمیان فرا می خواند, از گامهای بس سودمندی است که در گذرگاه جهان فانی برداشته می شود.
انسان موجودی محبت پیشه است ومحبت, خمیرمایه فطرت وجوهر وجودی او است. پدیده محبت, یک کیفیت ویژه روانی است که از مختصات روحی انسان است واز شگفت حالات اوست, مسلک محبت, ازهمه مسالک تربیتی وروانی گوی سبقت را ربوده واز حیث سرعت حصول نتیجه واثر, طی زمان ومکان درسلوک محبت چنان پیداست که :«این طفل یک شبه ره صد ساله می رود». بدین ترتیب معلوم میشود که محبت قدسی به حضرت حق , براق عروج به جانب جانان است.
در قرآن کریم کلمات مشتق از «حب» در موارد متعددی به¬کار رفته است: بعضی آیات بیانگر محبت خداوند به انسان¬هایی است که دارای صفاتی نیک هستند؛ آیاتی چون «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» (بقره، 222؛آل¬عمران، 76، 134، 146 و 149؛ مائده، 42؛ مریم، 96).
همچنان¬که در آیاتی دیگر محبت خداوند از انسان¬هایی که دارای صفات ناپسند هستند، نفی شده است آیاتی نظیر «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» (بقره، 190؛آل¬عمران، 32 و 57؛ نساء، 36 و 107؛ مائده، 64)
دستهای دیگر از آیات محبت عدهای از انسان¬ها به خداوند را بیان میکند؛ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره، 165).
آیاتی هم محبت متقابل خداوند و بعضی انسان¬ها را بیان کرده است«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» (مائده، 54؛ آل¬عمران، 31).
معنای محبت خداوند به بنده این است که خداوند حجاب ها را از قلبش پاک می کند، تا وی با چشم دل او را ببیند و او را برای رسیدن به مقام والای قرب الاهی توان می بخشد، همین اراده خدا نسبت به بنده محبت اوست. به بیان دیگر، محبت خدا عبارت است از تطهیر باطن بنده از غیر خدا و خالی نمودن وجودش از هر مانعی که بین او و خدایش حایل و فاصله می شود.
محبت در لغت : به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است .
محبت در اصطلاح : در خواست آن چه می بینی و یا گمان به منفعت و سود و یا فضل و برتری آن داری و به عبارت دیگر میل داشتن به چیزی لذیذ است که موافق با طبع و فطرت باشد .
و در نظر اهل معرفت میل قلبی سالک برای و صول به حق و آن چه که از ناحیه حق تعالی می باشد .
- کتب نوشته شده در این زمینه: درجستجوی استاد صادق حسن زاده, معراج السعاده ملا احمد نراقی, رساله محبت محمد شجاعی
1.محبت بی کران الهی
محبت خداوند در قرآن کریم درمورد بندگان به طور صریح مورد تاکید وتوجه قرار گرفته است.در کلمات رسیده از خاندان نبوت, که در حقیقت, مفسران وشارحان واقعی قرآن هستند نیز این معنا موردتوجه قرار گرفته است.
دراین باره از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است:
« از تورات12آیه برگزیدم, اینک هروز سه بار به آنها می نگرم, نخستین آیه این است: ای فرزند آدم! از هیچ سیطره ای تا هنگامی که سیطره من بر تو پایدار است مترس.دوم: ای فرزند آدم! چون مرا یافتی با هیچ کس انس مگیر؛ زیرا هرگاه مرا خواستی سر شار خواهی یافت وخزانه های من همواره سرشار است ای فرزند آدم! من تو را دوست دارم پس تو نیز مرا دوست بدار….ای فرزند آدم!هرکس تورا برای خودش می خواهد ومن تو را برای خودم میخواهم, پس ازمن مگریز.»
درالمحجة البیضاء آمده است:
« خداوند به حضرت داوود(علیه السلام) وحی کرد,ای داوود! اگر آنان که از من رویگردان شده اند, می دانستند که چگونه در انتظارشان هستم وچه مهری نسبت به آنان دارم وچقدر مشتاق ترک معصیتشان هستم, از اشتیاق من می مردند ودر راه محبتم, بند ازبندشان جدا می شد. ای داوود! این ارادت من است نسبت به کسانی که از من رویگردان شده اند, پس ارادتم درباره روی آورندگان به من ,چگونه خواهد بود؟..»
در مسکن الفؤاد نیز دربیان اخبار داوود(علیه السلام) آمده است:
«ای داوود!به اهل زمین خبر بده, که من دوستدار کسی هستم که دوستم بداردو همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند ومونس کسی هستم که با یاد من انس بگیردویار کسی هستم که یار من باشد…..وهرکه را یقین بدانم که دوستم می دارد اورا می پذیرم وچنان دوستش خواهم داشت که هیچ یک از خلقم بر او پیشی نخواهد گرفت…..»
از مجموعه این روایات پیداست که محبت وانس ومهرورزی در طبع بشر سرشته شده است تا بشر با همه توانش محب خداوند گردد؛ اگر بشر خدا را بیابد واز محبت او به انسان آگاه گردد وآن را درک نماییدو بداند که خداوند تنها حقیقت موجود در عالم است که انسان را برای خودانسان می خواهد در حالی که وجود مقدسش بی نیاز از انسان ومحبت اوست, قطعا با همه وجودش به سوی او میل خواهد نمود ومحب او خواهد گشت!
آنچه از آیات شریفه قرآن استفاده می گردد اینست که نه تنها خداوند هم انسان را دوست دارد بلکه محبت بندگان به اونیز به نوعی محبت مضاعف است از طرف او نسبت به بندگان.
عرفا معتقدند محبت خدا نسبت به بندگان دو گونه است:
1.1.محبت عام خداوند
در بعضی آیات کلام الهی، محبت خداوند به¬صورتی عام بیان شده است که شامل همه مخلوقات میشود و نتیجه آن سریان عشق در هستی است.
خداوند در قرآن کریم خود را نور آسمان¬ها و زمین معرفی میکند: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (نور، 35). این نور همان رحمت الهی است که بنابر آیه کریمه «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» (اعراف، 156) شامل جمیع موجودات است. بنابراین اگر خداوند مخلوق خود را دوست دارد، به این دلیل است که آن مخلوق اثری از آثار ذاتش و رشحه¬ای از رشحات فیض خود اوست. در نتیجه وجود آن مخلوق، بهجت و خیری برای خداوند حاصل نمی¬کند؛ بلکه بهجت خداوند به چیزی است که ذاتاً محبوب اوست و آن، ذات خود خداوند است که هر کمال و جمالی، فیضی از جمال و کمال اوست»
2. 1.محبت خاص خداوند
محبت ثانوی یا استحقاقی که ثمره طاعت و اتصاف به صفاتی است که خداوند می پسندد و این به دو طریق حاصل می شود.
أ. از راه نوافل
ب. از راه فرایض
بدیهی است که یکی از نشانه های محبت خدا به بنده توفیق در اطاعت اوامر و ترک نواهی اوست و ظهور و بروز محبت خدا به بندگانش، همان بروز رحمت و کرامت حضرتش به بندگان است.
آیاتی دیگر نیز بیانگر آن است که محبت خداوند شامل عدهای خاص است. هر انسانی این استعداد را دارد که با اختیار خود و کسب علم و عمل به خداوند نزدیک شود و به مقدار نزدیکی، از محبت خداوند بهرهمند گردد.
در بعضی آیات قرآن بیان شده است که خداوند بندگان را به¬ سبب داشتن زیباییها و کمالات دوست میدارد. به-عنوان نمونه:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» (بقره، 222)؛ «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ» (آل¬عمران، 76)؛ «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (آل¬عمران، 134)؛ «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ» (آل¬¬عمران، 146)؛ «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ» (آل¬عمران، 149)؛ «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (مائده، 42)؛ «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم، 96)؛ «وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُود» (هود، 90)»
2.آثار محبت الهی
2.1.قرب نوافل
از مشهورترین روایاتی که درباره آثار محبت خداوند به بندگان در جوامع روائی وارد شده است می توان از حدیث «قرب نوافل» نام برد که دارای عمیق ترین تعابیر در توصیف کمالات ویژه اهل محبت است.
در حدیث معروف قرب نوافل از رسول خدا (صلی الله علیه) آمده:
«که خدای متعال به من فرمود: “ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افتر ضت علیه و انه لیتقرب الیّ بالنافلة حتی احبه…"؛ هیچ چیز به اندازه انجام واجبات بنده را به من نزدیک نمی کند، اما بنده من از راه نوافل (مستحبات) و انجام عبادت های مستحب به من نزدیک می شود، تا آن جا که محبوب من می گردد، اگر محبوب من شد، آن گاه من زبان او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت زبان او درآمده است سخن می گوید و چشم او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت چشم او درآمده است می بیند، بر همین اساس کلام مؤمنی که محبوب خدا شد به منزله کلام خداست.»
اگر انسان محبوب خداوند واقع شد بالاتر از محبوبیت، خداوند عاشق او می شود. بر اساس حدیث وارده از پیامبر (ص) که فرمود: “اذا احب الله عبداً عشقه و عشق علیه، فیقول عبدی انت عاشقی و محبی و انا عاشق لک و محب لک، ان اردت او لم ترد"؛زمانی که بنده ای محبوب خدا می شود، خداوند او را عاشق خویش می گرداند و خود نیز به او عشق می ورزد. سپس می گوید: بنده من تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم چه بخواهی چه نخواهی.
بنابر این محبتی که بر اثر قرب نوافل,از سوی خداوندبهره اهل محبت می شود,ایشان را به مقام مظهریت اسماء و صفات الهی واصل می کند؛آنسان که گفتار وکرداروپندار ایشان درحقیقت مجلای بروز صفات وافعال حق می گردد ودر این حالت,ایشان به مقام کمال انسانی وفنای در حضرت محبوب سرمدی می رسند.
بدیهی است واصلان به این رتبه متعالی از کمال بشری,همه مکارم اخلاقی ومدارج معرفتی که در حقیقت مادون مقام فنا قرار دارند را خواهند داشت.بنا براین جامع ترین اثرکمال محبت خداوند نسبت به بندگان,در حقیقت وصول ایشان به مقام انسان کامل وشرافت خلیفة الهی است که همواره نصیب رهپویان خاص طریق کمال بشری می گردد.
2.2. اشتیاق
در دنیا تا موقعی که انسان به مشتاق الیه خود نرسیده است حال مطلعی او در او یک درد و المی است که چون به او رسید زائل شده و مسرور می گردد لیکن این حرف با دار آخرت که دار آلام نیست سازشی ندارد و آن چنین است که بنده از جمیع نعمتهاي آخرت لذت می برد بدون این که احساس المی نماید؛ چنانچه در آیات و اخبار وارد است که در آخرت براي مشتاقان حالت شوق است بدون تاثر؛ پس به این مقدار از بیان استفاده کردیم که ممکن است بنده به خدا شوق داشته باشد در دنیا و آخرت به دو نحو ،
که یک نحوش در آخرت تمامی ندارد و یک نحو دیگرش تمامی دارد و براي نمونه, در دعاي پیغمبر اکرم(صلی الله علیه) که:
« اللهم انی اسئلک الرضا بعد القضاء و برد العیش بعد الموت و لذه النظر الی وجهک الکریم و شوقا الی مقامک لقائک ؛خدایا از تو مسئلت می نمایم به این که راضی باشم به آنچه را که در عالم غیب مقدر فرمودي و دیگر از تو طلب می نمایم سردي و گوارایی زندگانی را بعد از مرگ و لذت نظر کردن به وجه کریمت را که نظر به طرف کردن حجت باشد و این که اشتیاق داشته باشیم به ملاقات تو»
2.3.انس
وآن عبارت است از حالت استبصار و فرح و خوشحالی به آن جهتی که معلوم است نزد ما که اگر چنانچه آن شی ء معلوم ، منفور طبع ما می بود هر آینه انس به او پیدا نمی شد پس آن شی ء معلوم باید ملایم با طبع باشد تا این که انس به او پیدا شود و روی این زمینه ، شوق افضل است از انس ,ولی انس لذیذتر است از شوق ؛ اما افضلیت شوق برای آن است که به شوق ، علم ما به محبوب و کمالات محبوب رو به کمال می رود لکن به انس این معنی حاصل نمی شود؛ زیرا که در انس حال طلب و تطلع بر شی ء نامعلوم نمی باشد و اما الذیت انس بر شوق از جهت آن است که در انس به همان مقدار که شخص عالم است به محبوب اکتفا می کند و از آن لذت می برد لیکن در شوق لذت نمی باشد بلکه تا درجه ای هم مقرون با الم است به اطلاع بر ناداری او ، ولی در انس حالت سرور و بهجت است به دارایی مانند کسی که یک تومان دارد پس تازه به همان یک تومان مسرور و خرم دل است و تازه به آن یک تومان التفات دارد و طلب نمی کند بیشتر از او را .پس اهل شوق بالا رونده با المند و اهل انس راکد با سرور و بهجت اند .نتیجه آن که انس عبارت شد از خرسندی محبت به مشاهده جمال محبوب و عدم ملاحظه کمالات.
4. 2.خوف
و آن عبارت است از این که محب می ترسد که از دستش برود آنچه را که دارد و در اینجا حال انس است از حال خوف ؛ زیرا اگر چه در انس طلب زیادی نمی نمودی ولی خرسند و مسرور بود به آنچه را که واجد بود و در خوف در ترقی نکردنش با انس مشترک است و علاوه حال خوفی هم دارد که مبادا آنی را که دارد از دستش برود و چه بسا درقرب ، خوف است که در بعد ، نیست ؛ حاصل آن که حال خوف از محبت ناشی می شود و محبت است که مانند درخت ریشه اش در زمین دل است و ثمراتش در خارج ظهور و بروز می نماید مانند حال شوق و انس و خوف و کسی که چشیده باشد شیرینی محبت حق را مشکل است که از او دست بردارد ،
چنانچه حضرت سیدالساجدین در مناجات محبین فرماید :
«الهی من ذا الذی ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلا و من ذا الذی انس بقربک فابتغی عنک حولا,
خدای من کیست آن چنان کسی که چشیده باشد شیرینی محبت تو را پس او را بگذارد و غیر او را اختیار نماید و کیست آن چنان که انس به تو و قرب به تو پیدا کرده است پس او را رها کند و به چیزی دیگر مانوس شود»
2.5.مقام رضا
دیگر از ثمرات محبت ، مقام رضا است ؛ چون بنده نسبت به خدا محبت پیدا می کرد از او راضی می شود و این نه این که مخصوص محبت به خدا باشد بلکه هر کس به هر چه محبت پیدا کند افعال و اعمال محبوب قهرا در نظر او پسندیده است.
و خیلی این مطلب محتاج به شرح نمی باشد چنانچه ملاحظه می کنیم کمتر کسی می شود که در مدت عمرش به چیزی محبت پیدا نکرده باشد و بلکه شاید اصلا محال باشد؛ زیرا اساس خلقت عالم روی محبت بوده که فرمود : کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف .
و این محبت در تمام موجودات ، ساری و جاری می باشد لکن بعضی خیلی روشن و واضح است مانند محبت ما نسبت به شی ء و بعضی تاریک است مانند محبت اشیاء نسبت به وجود ما و حاصل آن که دل بی محبت یافت نمی شود منتها یکی محبت به دنیا دارد و یکی به بهشت و نعمت هایش و یکی هم فقط به خدا .
رضا ثمره ای از ثمرات محبت است و اگر چنانچه این شجره محبت در قلب به میوه برسد هیچ وقت با او سر چون و چرا نداریم و به هر چه عطا می فرماید خشنودیم .
3. عوامل جلب محبت الهی
((ألهم إنی أسألک حبک و حب من یحبک و حب عمل یقربنی الی حبک))
پروردگارا!از تو محبت تو را و محبت کسی را که من را به محبت تو نزدیک کند میخواهم و محبت عملی را که من را به محبت تو نزدیک بگرداند.
1. 3. اولین گام برای ایجاد محبت و یکی از راه های رسیدن به محبت الاهی، پاک نمودن قلب از دنیا و وابستگی های آن و بریدن از دنیا و حرکت به سوی خداست. این مهم جز با اخراج محبت غیر خدا از قلب حاصل نمی شود؛ چرا که قلب انسان مانند ظرفی است که تا آب را از آن خالی نکنی، ظرفیت قبول سرکه را ندارد و خداوند نیز درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه) می فرماید:
« حب الدنیا و حب الله لایجتمعان فی قلب واحد"؛محبت و دوستی دنیا و حب خداوند در یک قلب جمع نمی شوند. بدیهی است که اگر محبت خدای در درون کسی جای گیرد، محبوب وی خواهد شد.»
3.2. تحصیل معرفت خدا وتقویت وتوسعه آن ومسلط ساختن آن بردل, راه اول, یعنی بریدن علایق, به منزله پاک ساختن زمین است, وطریق دوم, یعنی معرفت, به منزله افشاندن تخم در آن است, تادرخت دوستی به بارآید.
3.3. صبر و شکیبایی؛ صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبت ها و … یکی دیگر از راه های رسیدن به قرب الاهی است که در قرآن و روایات بر آن تاکید فراوان شده است. از این جهت عرفا دارندگان این صفت؛ یعنی صابران را محبوبان خداوند دانسته اند.
3.4. پیروی و متابعت از پیامبر(صلی الله علیه) ؛ به دلیل آیه شریفه: “قل ان کنتم تحبون الله، فاتبعونی، یحببکم الله…"؛ بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد.- یکی از راه های جلب محبت الاهی است.
ابن عربی در وجه ارتباط بین پیروی از پیامبر (صلی الله علیه) و محبت خدا می گوید: اگر خداوند پیروی از پیامبر (صلی الله علیه) را عامل محبت بر شمرده به آن دلیل است که رسول جلوه حق در آیینه عالم است, هیچ کس نمی تواند بدون تبعیت از رسول (صلی الله علیه) (ص) محبوب حضرت حق گردد؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه) هم تابع دستورات الاهی است، بدین ترتیب تبعیت هم در پیامبر(صلی الله علیه) و هم در پیروانش انگیزه ی محبت خداست.
3.5. جهاد و مبارزه؛ جهاد و مبارزه در راه خدا از دیگر عوامل دست یابی به محبت الاهی است. مجاهدان در راه خدا از محبوبان راستین خدایند و از محبت خاص خدایی برخوردارند؛ زیرا که آنان از هیچ تلاش و کوششی در راه پیش برد اهداف الاهی دریغ نمی کنند. آنان با جان و مال در تمامی جبهه های نبرد حق و باطل حضور دارند، چه در میدان های رزم و چه در جبهه های فرهنگی به مبارزه با دشمنان دین بر می خیزند و از ارزش های الاهی حفاظت می کنند. مجاهدان و مبارزان در راه خدا همچون سد هایی می مانند که از ورود نقص و خلل در مسیر حق جلوگیری می کنند و راه را بر شیطان می بندند، آنان اجازه نمی دهند دین خدا مورد تهدید واقع شود، بدین سبب محبوب خدایند.
3.6. توبه؛ بازگشت، ندامت و پشیمانی از گناهان و روی آوردن و پناه آوردن به لطف و رحمت بی کران خداوندی موجب جلب محبت خداست. توبه از گناه رشته محبت را گره مجدد خواهد زد و بنده را به خدا نزدیک تر خواهد کرد و ابواب محبت و رحمت ویژه خداوند را باز می کند. با توبه بنده عاصی و گناهکار، از راه لطف و عنایت پروردگار تبدیل به دوست و محبوب خداوند می شود.
3.7. انفاق کنندگان؛ دادن صدقه و انفاق موجب جلب محبت خداوند است و خداوند انفاق کنندگان را دوست دارد. صدقه و انفاق در حقیقت سپاس گزاری در برابر نعمت های الاهی و پیروی از فرمان اوست.
3.8. ایمان و عمل صالح؛ ایمان و عمل صالح از دیگر عوامل جلب رضایت و محبوبیت خداست؛ چون پاداش الاهی و نجات، در گرو ایمان توأم با عمل صالح است. بنابراین، ایمان بدون عمل موجب پاداش و نجات نخواهد بود و محبت الاهی را – که از مفهوم “لایحب الظالمین"؛خدا ظالمان را دوست ندارد، به دست می آید – در پی نخواهد داشت.
3.9. احسان؛ احسان و نیکوکاری از دیگر راه های پیمودن مسیر محبت الاهی است.
3.10. طهارت و پاکی؛ خداوند متعال پس از بیان عبادت هایی؛ مانند غسل، وضو و تیمم می فرماید: راز این دستور (دستور به انجام عبادات) آن است که انسان ها پاک و طاهر شوند.
حضرت آیت الله جوادی آملی می گوید: در این که خداوند مثلاً پاکان را دوست دارد و یا متوکلین و یا مقسطین را، این دوست داشتن در حقیقت بازگشتش به این است که توکل محبوب خداست و متوکل هم به دلیل این که توکل دارد محبوب خداست.
اگر چنین شد و خدای متعال نسبت به انسانی محبت داشت همه نظام آفرینش به او مهر می ورزند؛ چرا که همه آنها تابع اراده الاهی هستند. این مقام از برجسته ترین مقام های انسانی است. خداوند محبوب کسی باشد مهم نیست، آنچه بسیار مهم است این است که انسانی محبوب خدا بشود
بنابراین، اگر چنین شد که انسان حبیب الله شد، آن وقت کار او کار خداست، حرف او حرف خداست و … و آثار خدایی در او ظهور پیدا می کند.
4-موانع جلب محبت الهی
محبت دنيا
ما به حسب شناختي که از دين فراگرفتهايم ميدانيم که بايد همه قوا و امکانات ما در راه قرب خدا صرف شود. کمال حقيقي ما در قرب به خداست و ما بر حسب درک عقلي بالاترين چيزي که دوست ميداريم، بايد بيشترين کمال را داشته باشد. بنابراين به حسب دليل عقلي بايد هدف اصلي ما اين باشد که خدا را دوست بداريم، و بايد چيزي را که با محبت خدا در تضاد است، طرد کنيم. چنين چيزي با کمال ما منافات دارد و موجب نقص و سقوط ما ميشود. در مذاهب توحيدي اگر محبتي با محبت خدا منافات داشت، مذموم است و حتى اگر لازمه محبت خداوند، بغض کساني بود، آن بغض را بايد کسب کرد. اما ميبينيم که ما حتي پس از تربيت ديني و آشنايي با کلمات بزرگان اينگونه نيستيم.
کسي که محبت دارد، احساس ميکند که به طرف محبوب کشيده ميشود و محبوب همانند مغناطيسي محب را به طرف خود جذب میکند. به دنبال اين حالت انسان ميل پيدا ميکند که با محبوب بيشتر ارتباط برقرار کند و فاصلهاش را با او کم کند تا اینکه هیچ واسطهاي بين او و محبوبش باقي نماند. البته باید توجه داشت که اين انجذاب، انجذابی ادراکي است و انجذاب بدون ادراک و علم، محبت نیست.
محبت خدا خودبهخود ايجاد نمیشود و میبایست مقدمات و زمينههاي پیدایش آن فراهم شود تا انسان استعداد و لیاقت دريافت اين رحمت الهي را پيدا کند و خداوند به او افاضه کند. در آيات و روايات نیز به اين نکته اشاره شده است که محبت خدا آفات و موانعي دارد که یا از ابتدا مانع محبت انسان به خدا میشود و یا محبت پیدا شده را زائل ميکند. همه ما ميدانيم که اگر بخواهیم مورد توجه ديگري قرار بگيریم بايد کاري که او دوست دارد انجام دهیم و اگر کاري که او دشمن ميدارد، از ما سربزند، طبعا مورد محبت او قرار نميگیریم. بنابراین انجام کارهاي محبوب خداوند به ما در آمادگی برای دریافت محبت الهی کمک ميکند. در آيات بسیاری به اين موضوع پرداخته است که خداوند چه چيزهايي را دوست دارد و چه چيزهايي را دوست ندارد.
از حضرت عيسي(علیه السلام) نقل شده که به حواريين فرمود:
«بِحَقٍ أَقُولُ لَكُمْ إِنَ الْعَبْدَ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَخْدُمَ رَبَّيْنِ وَلَا مَحَالَةَ أَنَّهُ يُؤْثِرُ أَحَدَهُمَا عَلَى الْآخَرِ وَإِنْ جَهَدَ كَذَلِكَ لَا يَجْتَمِعُ لَكُمْ حُبُّ اللَّهِ وَحُبُّ الدُّنْيَا؛ به حقيقت به شما میگویم که يک بنده نميتواند دو مولا داشته باشد»
قرآن با بيان بسیار زيبايي این مطلب را بیان میکند و میفرماید:
« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا»
در این آیه دو برده با هم مقایسه میشوند؛ بردهاي که چند مولای بداخلاق و سختگیر دارد که با هم در این برده شريکاند. اين بيچاره دستور هر یک از مولاهای خود را اطاعت کند، ديگر شرکا با او برخورد ميکنند و همیشه در حال تضاد دروني است که چگونه حرف همه آنها را گوش کنم. برده ديگر يک مولا دارد و وقتي او را اطاعت ميکند، مورد احترام است. هر چه مولا ميگويد، قبول ميکند و برایش تضادي پيدا نميشود که سخن کدام را عمل کنم. روشن است که انسان نمیتواند چند مولا داشته باشد و دل همه را کاملا به دست بياورد. يک بنده هم نمیتواند دو خدا داشته باشد. حضرت عيسي نیز در اينجا ميفرمايد: همانگونه که انسان نميتواند به دو صاحب خدمت کند، در دل انسان نيز حب خدا و حب دنيا با هم جمع نميشود. اگر ميخواهيد حب خدا را داشته باشيد، بايد حب دنيا را رها کنيد.
باید باور کنيم که خدا از دنيا _ بما أنه دنيا _ خوشش نميآيد. خدا ميخواهد بندگانش توجه به خود او داشته باشند و یا حداقل به دنبال نعمتهاي آخرت باشند و روي آخرت حساب بکنند. باید بدانیم که دنيا ابزاري براي رسیدن به سعادت آخرت است و خودش اصالت ندارد؛ البته شايد کم کسي پيدا شود که حتى ذرهاي حب دنيا نداشته باشد. فقط اولياي خدا هستند که دنيا برايشان ارزشي ندارد و نه تنها دنيا، که آخرت و نعمتهاي آن نيز در مقابل رضاي خدا برايشان بيارزش است. بدانيم که خدا دوست نميدارد که دنيا را به خاطر دنيا، دوست بداريم. همه بيانات انبيا، اوليا و بيانات قرآني براي اين است که ما را متوجه کنند که دنيا ابزار است و هدف نيست و آنهايي که فکر ميکنند دنيا هدف است، اشتباه ميکنند و آثار اين اشتباه نيز در زندگيشان نمايان خواهد شد. البته همه ميدانيم که کمابيش محبت دنيا را داريم. خداوند نيز تکليف شاق نميکند و چيزي را که از عهده هيچ کس بهجز انبيا و اوليا برنيايد از همه نميخواهد، ولي حد نصابي براي آن قرار داده است که حب دنيا تا اين اندازه اشکالي ندارد، اما اگر بيشتر شد، خطرناک است.
خداوند خود خطاب به ما ميفرمايد:
« بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا× وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛شما دنيا را ترجيح ميدهيد، اما بدانيد که آخرت بهتر و دوامش بيشتر است.»
با استفاده از اين آیات در مييابيم که جوهر کفر، دنياپرستي است. چيزي که باعث ميشود انسان پس از شناخت حق آن را انکار کند، اين است که دنبال لذتهاي دنيا باشد. روشن است که اگر دل جايگاه چيزي شد که اقتضاي کفر دارد، ديگر نميتواند جايگاه چيزي باشد که جوهر، ميوه و کمال ايمان است. کفر و ايمان با هم جمع نميشوند و همانگونه که نميتوانيم دو خدا را بپرستيم، نميتوانيم محبت خدا و محبت دنيا را با هم داشته باشيم. اگر ميخواهيم محبت به خدا داشته باشيم بايد محبت دنيا را کم کنيم، و حداکثر به جايي برسد که با آخرتمان تضاد نداشته باشد و موجب ترک تکليف نشود.
آن قدر اين مسأله مهم است که خداي متعال به انبيا وحي فرموده است که از عالمي که محبت دنيا را دارد، پرهيز کنيد.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
« إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَ كُلَ مُحِبٍ لِشَيْءٍ يَحُوطُ مَا أَحَب؛به عالم دنيادوست اطمينان نکنيد! ما عالم برای این ميخواهيم که از او معارف دين را ياد بگيريم و راه خدا را بياموزيم.»
حضرت میفرماید: اگر ديديد اين عالم دنياخواه است به او اطمينان نکنيد و دنبال او نرويد! چون هر کس، هر چه را دوست دارد، نگهداري ميکند. کسي که عاشق دنياست، ميخواهد دنيايش محفوظ باشد و حاضر است بدعتگذاري کند، حقايق دين را کتمان کند و ارزشهاي دين را نديده بگيرد، ولي مقامش محفوظ باشد؛ هر کس از هر چه دوست دارد، حمايت و حراست ميکند. آنکه دنيا را دوست دارد، مواظب است دنيايش از بين نرود. دل او براي دين شما نميسوزد و تا وقتي براي دين شما خدمت ميکند، که براي دنيايش مفيد باشد. اگر دين شما با دنيايش اختلاف پيدا کرد، ديگر کاري به دين ندارد.
در روايتي ديگر خداوند به حضرت داود (علیه السلام) نصيحت ميکند که عالم دنيازده را واسطه بين من و خودت قرار نده؛ لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا. انتظاري که انسان از عالم دارد اين است که از او چيزي ياد بگيرد. در واقع او واسطه ميشود که انسان با خدا آشنا شود و به او تقرب پيدا کند. خداوند ميفرمايد: اگر ميخواهيد کسي واسطه بين من و شما باشد و از او دين را ياد بگيريد و به من نزديک بشويد، مراقب باشيد عالم دنيازده را انتخاب نکنيد. سپس علت اين حکم را بيان ميکند و ميفرمايد: فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي ؛ عالم دنيازده تو را از محبت من باز ميدارد. فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ؛ اين تعبير بسیار کوبنده است. میفرماید: چنين عالماني دزدان سر گردنهاند و جلوی بندگاني که ميخواهند طرف من بيايند را ميگيرند و آنها را به طرف دنيامیکشانند. إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِمْ؛اولين عقوبت اينها اين است که شیرینی مناجات خودم را از دل اينها برميدارم. ديگر علاقهاي برای راز و نياز با من ندارند و اگر عبادتي هم بکنند با کسالت است؛ ولا يقربون الصلاة الا وهم کسالا.
.
نتیجه گیری
یکی از نتایج محبت خداوند به مخلوقات، سریان عشق در هستی است. در واقع عاشق و معشوق حقیقی خداوند است؛ زیرا جز او موجودی نیست. تمامی کائنات جلوههای مختلف حق¬تعالی هستند و وحدت او ساری در هستی است و به ¬تبع آن، عشق در هستی ساری می¬باشد.
ممکنات جلوههای گوناگون خداوند هستند, ازاینرو مخلوقی که سزاوار است محبت خداوند بیش از همه نصیب او شود، اشرف ممکنات، یعنی انسان کامل است که در قوس نزولی و صعودی از همه به خداوند نزدیکتر است. در مقابل، مخلوقی که در پستترین مرتبه وجودی واقع است، کمترین بهره را از محبت الهی دارند. هر انسانی این استعداد را دارد که با اختیار خود و کسب علم و عمل به خداوند نزدیک شود و به مقدار نزدیکی، از محبت خداوند بهرهمند گردد.
راه های رسیدن به محبت الاهی چنان که در قرآن کریم در اوصاف محبوبانش بیان کرده است راه هایی؛ مانند صبر، تقوا، توبه، احسان، پاکی، جهاد و مبارزه و … است که انسان می تواند با پیمودن این راه ها و متصف شدن به این اوصاف، مورد محبت خدای متعال قرار گیرد.
فهرست منابع
قرآن کریم
1. خلیلی, محمد حسین, مقام محبت الهی, اول, المصطفی,1389
2. رافعی, علی, محبت درقرآن وحدیث, اول, ادیان, بهار1390
3. شجاعی, محمد, رساله محبت, اول, سروش, 1387
4. مجتبوی, جلال الدین, گزیده علم اخلاق, اول,حکمت, 1390
5. نراقی, احمد, معراج السعاده, هفتم, هجرت,زمستان1379
6. نوری, میرزا قلی رضا, ریاض المحبین, دوم, طوبای محبت, 1389